Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


فقط خوشگلا بیان

هر چی دوست داری

این مطلب از وبلاگ خوب در هم ور هم است

سال 1400 به روایت تصویر *

 

+نوشته شده در چهار شنبه 7 / 6 / 1390برچسب:,ساعت5 بعد از ظهرتوسط mahsa | |


 


این روزا عمر عاشقی دوروزه
ایشالا پیر عاشقی بسوزه
بلا به دور از این دلای عاشق
که جمعه عاشقند و شنبه فارغ!
گذاشته روی میز من ، یه پوشه
که اسم عشق‌های بنده توشه
زری، پری،‌سکینه، زهره، سارا
وجیهه و ملیحه و ثریا
نگین و نازی و شهین و نسرین
مهین و مهری و پرند و پروین
چهارده فرشته و سه اختر
دولیلی و سه اشرف و دو آذر
سفید و سبزه ، گندمی و زاغی
بلوند و قهوه‌ای و پرکلاغی ...
هزار خانمند توی این لیست
با عده‌ای که اسم‌شون یادم نیست!
گذشت دوره‌ای که ما یکی بود
خدا و عشق آدما یکی بود
نامه مجنون به حضور لیلی
می‌رسه اینترنتی و ایمیلی!
شیرین می‌ره می‌شینه پیش فرهاد
روی چمن تو پارک بهجت ‌آباد
زلفای رودابه دیگه بلند نیست
پله که هس ، نیازی به کمند نیست
تو کوچه ، ‌غوغا می‌کنند و دعوا
چهار تا یوسف سر یک زلیخا!
نگاه عاشقانه بی‌فروغه
اگر می‌گن: «عاشقتم» دروغه
تو کوچه‌های غربی صناعت
عشقو گرفتن از شما جماعت
کجا شد اون ظرافت و کرشمه
نگاه دزدکی کنار چشمه؟
کجا شد اون به شونه تکیه کردن
کنار جوب آب ، گریه کردن
دلای بی‌افاده یادش به خیر
دخترکای ساده یادش به خیر
من از رکود عشق در خروشم
اگر دروغ می‌گم ، بزن تو گوشم
تو قلب هیشکی عشق بی‌ریا نیست
حجب و حیا تو چشم آدما نیست
کشته دلبرند و ارتباطش
فقط برای برخی از نکاتش!
پرنده پر ، کلاغه پر ، صفا پر
صداقت از وجود آدما ، پر
دلا! قسم بخور ، اگر که مردی
که دیگه گرد عاشقی نگردی
ما توی صحبت رک و راستیم داداش
عشق اگه اینه ، ما نخواستیم داداش
 


 

+نوشته شده در چهار شنبه 7 / 6 / 1390برچسب:,ساعت4 بعد از ظهرتوسط mahsa | |



پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت امدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد از انجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فکس
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی

 

+نوشته شده در چهار شنبه 7 / 6 / 1390برچسب:,ساعت4 بعد از ظهرتوسط mahsa | |







 
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة  لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها  الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي


اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها  الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها  الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها  الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها  الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها  الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها  الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي
 
اضغط على الصورة لرؤيتها بحجمها الطبيعي

+نوشته شده در چهار شنبه 7 / 6 / 1390برچسب:,ساعت2 قبل از ظهرتوسط mahsa | |






لطفاً هنگام خواندن هرکدام از جکها صحنه را تصور کنید خصوصاً آخریه
 
 
به تركه ميگن: باريک الله يعني چي؟
ميگه: يعني خدا لاغر است!
 
 
بچه ترکه از باباش میپرسه: چرا چشمای گربه تو تاریکی برق میزنه ولی چشمای خر نه؟
باباش میگه: اگر اینطوری بود که اردبیل میشد لاس‌وگاس!
 
 
 
 
 
خلاصه خبرها در اخبار جمهوری اسلامی: اوضاع در همه جای دنیا از ایران بدتر است!
 
 
جهان سوم جایی است که در آن کنجد روی نان بربری "آپشن" محسوب می‌شود!
 
 
 
 
از تركه میپرسن: دوست داشتی جای خدا بودی؟
میگه: نه
میگن: چرا؟
میگه: چون جای پیشرفت نداره!
 
 


 
از ترک می‌پرسن: عاشورا چه روزیه؟
میگه: روزه جهانی قیمه!
 
 
از لره مي‌پرسن: 12 فروردين چه روزيه؟
ميگه: روزيه كه ميريم براي 13 به در جا مي‌گيريم!
 
 
سه تا دیوونه هم اتاقی بودن، یک روز خبر آوردن که دو تاشون بالا و پایین میپرن و میگن: ما سیب زمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم ولی سومی ساکت نشسته! رئیس تیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه سومی رو مرخص کنه. ازش پرسید: تو چرا با دوستات نمی‌پری؟
دیوونه سومیه هم میگه: آخه من کف تابه چسبیدم!
 
 
به تركه ميگن: احمق‌ترين آدم كيه؟
ميگه: حبيب خواننده!
ميگن: چرا حبيب؟
ميگه: مرتيكه خر داره گيتار ميزنه، ميگه صداي دهل مياد!
 
 
از اصفهانيه میپرسن: قبض آب و برق خونتو چطور پرداخت میکنی؟
میگه: میذارم زير برف پاک کن ماشین تركه، فکر میکنه قبض جریمست ميره پرداخت میکنه!
 
 

 
 
تهرانيه تو حج، پرده کعبه رو گرفته بود مي‌گفت: خدايا توبه! ديگه براي ترک‌ها جک نمي‌سازم. يهو يه ترکه ميزنه رو شونش ميگه: داداش قبله کدوم وره؟
تهرانيه ميگه: خدايا! خاطره که مي‌تونم تعريف کنم؟!
 
 
خدا وقتي لر را آفريد فرشته‌ها پرسيدند: خدايا سجده كنيم؟
خدا گفت: نه فرار كنيد! سنگ دستشه!
 

 
 
 
 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 7 / 6 / 1390برچسب:,ساعت2 قبل از ظهرتوسط mahsa | |


 

 
تبدیل تهدیدها به فرصتها
گروه اینترنتی قلب من

+نوشته شده در چهار شنبه 7 / 6 / 1390برچسب:,ساعت1 قبل از ظهرتوسط mahsa | |


 



 
پل يك دستگاه اتومبيل سواري به عنوان عيدي از برادرش دريافت كرده بود. شب عيد هنگامي كه پل از اداره اش بيرون آمد متوجه پسر بچه شيطاني شد كه دور و بر ماشين نو و براقش قدم مي زد و آن را تحسين مي كرد.
پل نزديك ماشين كه رسيد پسر پرسيد: " اين ماشين مال شماست ، آقا؟".
 
 
 
پل سرش را به علامت تائيد تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عيدي به من داده است".
 
 
 
 
 
 
 پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان اين است كه برادرتان اين ماشين را همين جوري، بدون اين كه ديناري بابت آن پرداخت كنيد، به شما داده است؟ آخ جون، اي كاش..."
 
 
 
 
 
 
البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزويي مي خواهد بكند. او مي خواست آرزو كند. كه اي كاش او هم يك همچو برادري داشت.
 اما آنچه كه پسر گفت سرتا پاي وجود پل را به لرزه درآورد:" اي كاش من هم يك همچو برادري بودم."
پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با يك انگيزه آني گفت: "دوست داري با ماشين يه گشتي بزنيم؟""اوه بله، دوست دارم."
تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل بر گشت و با چشماني كه از خوشحالي برق مي زد، گفت: "آقا، مي شه خواهش كنم كه بري به طرف خونه ما؟".
پل لبخند زد. او خوب فهميد كه پسر چه مي خواهد بگويد. او مي خواست به همسايگانش نشان دهد كه توي چه ماشين بزرگ و شيكي به خانه برگشته است.
  اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بي زحمت اونجايي كه دو تا پله داره، نگهداريد.".
پسر از پله ها بالا دويد. چيزي نگذشت كه پل صداي برگشتن او را شنيد، اما او ديگر تند و تيـز بر نمي گشت.
 او برادر كوچك فلج و زمين گير خود را بر پشت حمل كرده بود. سپس او را روي پله پائيني نشاند و به طرف ماشين اشاره كرد :..
" اوناهاش، جيمي، مي بيني؟ درست همون طوريه كه طبقه بالا برات تعريف كردم. برادرش عيدي بهش داده و او ديناري بابت آن پرداخت نكرده.
 يه روزي من هم يه همچو ماشيني به تو هديه خواهم داد . اونوقت مي توني براي خودت بگردي و چيزهاي قشنگ ويترين مغازه هاي شب عيد رو، همان طوري كه هميشه برات شرح مي دم، ببيني."
پل در حالي كه اشكهاي گوشه چشمش را پاك مي كرد از ماشين پياده شد و پسربچه را در صندلي جلوئي ماشين نشاند.
 
 برادر بزرگتر، با چشماني براق و درخشان، كنار او نشست و سه تائي رهسپار گردشي فراموش ناشدني شدند.
 
 
 
 
 
 
 
 
در مسابقه ی زندگی  گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
 
 
 

 
 
شاد بودن تنها انتقامی ­است که می­توان از زندگی گرفت.

--
آدمي ، زاده افكار خويش است، فردا همان خواهد شد كه امروز به آن مي انديشد.نخستين گام براي رسيدن  به  آگاهي ، توجه كافي به كردار ،  گفتار و پندار است
 زماني كه تا به اين  حد از احوال  جسم  , ذهن  و  زندگي  خود  با خبر شديم آنگاه معجزات رخ مي دهند.در جهان تنها  يك  فضيلت وجود  دارد و آن  آگاهي  است  .
 
و  تنها  يك  گناه و  آن  جهل  است
مولانا
 

+نوشته شده در چهار شنبه 7 / 6 / 1390برچسب:,ساعت1 قبل از ظهرتوسط mahsa | |

صفحه قبل 1 ... 19 20 21 22 23 ... 30 صفحه بعد